ماهگرد23

ســـــــــلااام نگارجووووونم دخترنازمامانی..

الان امدم تاخاطرات یکسال ویازده ماهگیتو بنویسم

خیلی دوست دارم زود زود برات بنویسم ازشیرین کاریهات از.....

ولی مگه میزاری تامیام پای نت شروع میکنی به گریه کردن که گوشی روبده به من

یا اینکه بامن بازی کن...خلاصه الانم کنارم اروم خوابی منم ازفرصت استفاده کردم 

تا اتفاقاتی که تو این ماه افتاد روبرات بنویسم

اول اینکه سلام یادگرفتی تایکی میاد داخل خونه بلندمیگی سلاااااام

اعضای بدنتو وقتی ازت میپرسم مثلا موهات کووو...و...همه رونشون میدی

عمه.خاله.دایی.عمو.بی بی.مامی همه اونایی که باهات نسبت دارن رومیگی

کاری که داری بلند صدام میزنی مامان مامان میگم جانم

اونوقت 5دقیقه بازبون خودت توضیح میدی منم هیچی نمیفهممشِکـْـلـَکْ هآے خآنومے

واااااای خدای من بچه ها رو خیلی دوست داری تایک نی نی میبینی اینقد ذوغ زده میشی

وقتی هم مردم بچه شونو ازت میگیرن مگه ول میکنی اونجاست که داستان شروع میشه

حالاکی ارومت کنه ..ولی نهههه خیییلی دخترگلی دارم اصن بهانه گیریهات جدی نیست 

صریح یادت میره همون لحظه که حواستوپرت میکنم

دیشب هم یه چیزدیگه یادگرفتی منو باباجونتویه عالمه خندوندی

بهت میگیم ببهی میگه .....تومیگی بهه بههه

میگیم پیشی میگه........میگی میااااو میاااااوووو

میگیم اسب میگهه........توهم میگی کوپ کوپ کوووپ

گاو میگه     .....    ماو  مااااووو ماو

صدای خروس روخییییلی قشنگ درمیاری داشتیم منوبابا دل دردمیگرفتیم ازخنده

راااااستی اینویادم رفت الان باباجونی یادآوری کردن

بابا ازت میپرسن 

نفس باباکیه؟؟؟؟؟؟؟میگی نگووووره (نگاره)

جیگر باباکیه ؟؟؟؟؟؟میگی نگوووره

قلب باباکیه؟؟؟؟؟؟؟دستتومیزاری روقلبت میگی نگوووره

خیلی جیگرشدی نازنین مامانی  

وکنترل روبرمیداری خودت شبکه عوض میکنی با یک احساس غروری که نگووو

اشیاه ووسایل خونه ازقبیل تختخواب یخچال قیچی بشقاب ماشین همه چیز رو

یادگرفتی ونشون میدی چاقو وقیچی فندک اینارو که میبینی 

لپتومیگیری ومیگی نونونو جیزه نی؟؟

عاشقتم دوست دارم خیلی زیااااااااااد


تاریخ : 13 آبان 1393 - 02:07 | توسط : نگار | بازدید : 523 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

محرم 93

هیاتـــــــ تمام شد، همه رفتند و تــــــو هنوز

در گوشه ای نشسته ای و گــــــریه میکنی

سوز اهـــــل آسمان آید بگـــــوش

ناله صاحبـــــــ زمان آید بگـــوش

الا ای صاحبـــــــ قلبـم کجایی؟

محـرم شد نمی خواهی بیایی؟

خوشا آن شور و حال و اشکــــ و آهت

خوشا آن ناله هـــــای نینوایی

خوشا بر حال تــو هر وقت که خواهی

کنارتربت ان سر جدایی

 بیایید در ماه محرم، اگر زنجیر می زنیم ،

قبل از آن زنجیر غفلت از پای خود باز کرده باشیم !

اگر که سینه می زنیم،قبل از آن

سینه دردمندی را از غم و آه پاک کرده باشیم !

خوب است اگر اشکی می ریزیم،

اما قبل از آن اشک از چهره ی مظلومی پاک کرده باشیم !

آن وقت می توانیم با افتخار بگوییم : یـا حسیـن (ع

نگارجونــــــــــم با شال مامان جونش :)
چشماشونگااااه ای دون.    واما محرم امسال!!!

از شب 5 محرم تا شام غریبان خونمون روضه داشتیم 
اماچون امکانات نبود وشیخ شهرمون نبود( یکی ازشهرهای آلمانیم )
کل مراسم رو منو همسرم از اینترنت دانلود کردیم وکل قسمت
مردونه زنونه رو سیم کشی کردیم باندو 
سیاهپوش کردنو این کارارو بابایی با دوستاشون انجام دادن 
درکل خوب بود وغریبانه :(  
..اماخوشحالم که درچنین مملکتی بازم بدون امکانات لیاقتش 
روداشتیم وخداکمکمون کرد گرفتیم انشالاخدابخوادهمیشه برگذارکنیم
شب عاشورا وتاسوعا هم شام دادیم اماخونمون کوچیک بود نمیشد برای شام مسجد نزدیک خونمون روگرفتیم اما صاحب مسجد گفت فقط برای غذادادن مهموناتون بیایید مسجد ترکهابود 
چون اهل تسنح بودند ..البته اگرخدابخواد همسرم و دوستشون که ایرانی هستن آقاعزیز
وچند خانواده دیگه ازدوستامون قرارشده یک جایی پیداکنن کرایه کنن برای خودمون مسجدی بسازیم
برای همچنین مراسمایی جشنی ، هییتی.......
خلاصه اینم از محرم امسالمون 

تاریخ : 08 آبان 1393 - 20:37 | توسط : نگار | بازدید : 1443 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

دوچرخه نگارجونی

نگارجون دیروزباباجون برات یه دوچرخه نازی خریدن رنگ قرمز وخیلی خوشمله

اینقد دوق زده شده بودی دیروزصبح ساعت 10 دوچرخه روآوردن توخواب بودی

باباجون چندبارآمدن بالای سرت تابیدارت کنن ودوچرخه تونشونت بدن

ولی من نمیداشتم گفتم گناه داره دخترم خوابه تامنو دوردیدن سریع بوسیدنت وبیدارت کردن

توهم دوچرخه توبالای سرت دیدی خیلی خوشحال شدی

هنو هیچ کدوممون صبحانه نخورده بودیم بابای توروبردن دوچرخه سواری

بعدازیه ساعتی اوومدید 


تاریخ : 07 آبان 1393 - 20:20 | توسط : نگار | بازدید : 1248 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید



مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی