کریستمس 2014

نگاااارجوووووونم سلام قندو عسلم سال جدیدت مباااازک عزیزم

امسال سومین کریسمس زندگیته اولین سال یه ماهت بود

دومین سال 1 سال و1ماهت بود نشد بریم بیرون برای جشن وترقه بازی 

گفتیم میترسی کوچولویی...ولی امسال دیگه با اسرارمن رفتیم وسط شهر

برای ترقه بازی حالا تو هر خیابان ومیلانی گروه گروه بچع ها داشتن

مسابقه میزدن چه صفایی داشت منکه حسابی هیجان زده شده بودم

یهومتوجه توشدیم ترسیده بودی درصورتی که ازقبل اشنات کرده بودم 

به ترقه وسروصدابوسیله  چند کلیپ....ولی بازم ترسیده بودی

بابا جونی گفتن خانومی فرار کنیم که نگار ترسیده چون الان 10 دقیقه 

به12 شب مونده 12 همه شهر اتش بازی شروع میشه و

خوب نیست برات سریع اومدیم خونه نزیک خونه رسیدیم بومبببب ....

همه جا روشن شد تموم خیابونا انگار آتش گرفته بوووود

ولی عجب صفایی داشت نشد عکس بندازیم مارونذاشتی 

ولی سال دیگه ایشالا بزرگتر میشی همد میری کلا اشنا میشی 

در کل همون هم خوش گذشت قسمت جالبیش اینجابود که هم ترسیده بودی

هم میگفتی مامان بابا ......تلوده (تولده)اره؟؟؟؟؟؟گفتیم اره تولده نترس

خیییییییلیییییی بانمکی خیلی دوستتتت داررررم قربون اون حرف زدنات 


تاریخ : 28 آذر 1393 - 00:49 | توسط : نگار | بازدید : 1267 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

خاطرات 2سالگیت

سلااااااام مامانم،خوشکلم،عســـــلـــــم خوبی؟؟؟؟؟ AU のデコメ絵文字

2سالگیت مبارک مامانی ....

ماشالابزرگ شدی خانوم شدی باهوش شدی مرتب ومنظم شدی عزیزم *女の子* のデコメ絵文字

دیگه هرچه بگم کم گفتم خوشکلم....

مثلا غذاتموم میشه سریع دستات میره بالا

ومنتظری تاباباجونی دعاروشروع کنن

دعاتموم میشه سریع پامیشی به جمع کردن ظرف وظروف.

خوراکیها ونوشیدنیهاروبدون اینکه من بگم میزاری تویخچال

دیگه کم مونده ظرف هم بشویی

اینکه هرکاری میکنیم مثلا بهت اب میدیم خوراکی میدیم

مخصوصن گوشی میدیم

ماروتشویق میکنی وبهمون میگی آفـــــــرین

خیلی باهوشی ماشالا تاحدی که من وااقعن بعضی مواقع

شگفت زده میشم

صورتمو ماسک زده بودم تو اون حال منو دیدی

باصدایی بلندگفتی وااااااااایییییییی این چیههههه

منتظرتوضیحم وانستادی یکم فکر کردی سریع رفتی سراغ کمد

همون ماسک روآوردی

بهم دادی وگفتی اینه اینه آرییییییی؟؟؟

...... .

ابن کارت دیگه منوAU のデコメ絵文字باباتوAU のデコメ絵文字دیوونه کرده

چند دقیقه یه بار بدون اینکه اتفاقی افتاده باشه

یامحبتی ردوبدل شده باشه

میایی صورت من یا باباجونو میبوسی AU のデコメ絵文字ومیگی خوووودااا (خدا)جان....

وبعضی مواقع میایی صورتمو تو دوتادستت میگیری

ومیگی ماشانا (ماشالااا ) ؛ )

اعداد رویادگرفتی از1 تا10 به زبان فارسی والمانی ....

رنگاروتقریبایادگرفتی ولی به سبز میگی بزب.....سرخ میگی خرس

دیگه بقیشو خوب و درست تلفظ میکنی عشقم

..........

آخه خوشکل مامان این شیرین کاریهات که یکی 2تانیست

ازبس زیادن فراموششون میکنم باز برات ثبتش میکنم نازنیـــــــــــــن م


تاریخ : 15 آذر 1393 - 00:43 | توسط : نگار | بازدید : 763 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

سالگرد2

سلاااام مامانای عزیز ونی نی کوچولوهای نازنین

امروزتولــــ ـد نگارجونـ ــه

یك سال پر از خنده و شادی گذشت

یك سال پر از نگرانی های مادرانه و پدرانه گذشت 

برای ما باورش سخت است اما پرنسس ما دوساله شد

 

.دخترای پاییزی ... جنسشون ... روحشون ...

احساسشون ... مثل برگ های پاییزی میمونه ...

کمیابن ... جنسشون از طلاست ...

روحشون ... احساس میخواد ... روحشون نوازش میخواد ...

روحشون گرما میخواد ... احساسشون ... نابه ...

احساسشون لطیفه ... به لطافت اولین بارون پاییزی ...

به لطافت شبنم ... احساسشون تازست ...

مثل نم نم بارونای اول پاییز ... 

دخترای پاییزی ... مثل بارونن ... مهربون ...

اونقدر که مهرشونو حتی از بدترین آدم هاهم دریغ نمیکنن ...

دخترای پاییزی عاشقی تو ذاتشونه ... عاشقن ...

عاشق خوبی ها ... نگار کوچولو ی من ...

دختر پاییزی من ... 13آذر ...

روز باریدن اولین بارون پاییزی زندگیت ... روز نفس کشیدنت ...

روز بودنت ... لمس وجودت مبارک مامانی..

ممنون که اومدی تا زندگیمون هیچ وقت خالی از عشق نباشه 

ممنون که اومدی تا مامانی تنها نباشه ...

 

ممنون که عاشق مامان باباتی 

دوساله شدنت مبارک تموم زندگی من ...



تولدت مبااااااارک نگارجونــــــــــم  

برات یه تفلدکوچولوگرفتیم

منوبابایی بودیم باخانواده خاله سمیه .وخانواده دوستت شیلا

همینوهم عموحجت اجازه نمیدادن بدلیل ماه محرم

کربلابودن که زنگ زدیم وگفتیم تولد نگارجونــــــــــه

گفتن نههه که جشن بگیرین هااااااااا

دیگه درهرحال خوش گذشت در ضمن اینجاتولدگرفتن اصلا لذت نداره

ایران اگر میبودیم برات سنگ تمام میذاشتم نازنینم

مادربزرگات هم خیلی غصه خوردن ازینکه پیشت نبودن

ماهم دلداریشون دادیم که اشکال نداره ایشالاسال دیگه خدابخواد

میاییم مشهدتولدبزرگ میگیریم ونوه تونو حقیقه میکنیم

شماهم باشین ..عمه جونی هم زنگ زدن باعموها ودایی هاتبریک گفتن

 

 

 این ژست روهم خودت گرفتی درحال عکس گرفتن بدون اینکه مابهت  بگیم

اینجاخاله سمیه ازتون عکس میگرفتن منم میخواستم ازکیک عکس بگیرم نتیجه اش اینشد

زیادهم توکیک درست کردن (کیک تولد)واردنیستم

ولی ازکیکهای اینها که الکل و واین داره بهتره .....  ؛ )

ولی طعمش خیلی خوووووب شده بود

 

نگارجون اینم از دوستات خیلی دوستشون داری 

تامیان خونمون سریع کاپشنشونو درمیاری قایم میکنی

و زمان رفتنشان هم که اصن خبری ازکفشاشون نیست قایم میکنی که نرن

 

 

 اینم ازعروسک به انتخاب خودت

 

ایناهم ناقابل برای دخملم به انتخاب بابا

نگارجون درحال خریدعروسک

وقتی گفتیم بیا کیکو ببر خودتو لوس میکردی

هرچه باباجونی اسرارمیکردن فقط میخندی

احساساتی شده بودی بازتامیگفتیم بیانگارخانوم شعماروفوت کن

فقط غلط میزدی ازخنده

خلاصه نشد ازاونجاعکس بگیرم هنوکوچیکی دیگه انتظاری ندارم 

 

 

تا اخرشب تولدت ادامه داشت به شمابچه هاکه خیلی خووش گذشت

شب غذاروخوردیم همگی رفتن خونه هاشون

ماهم خسته وکوفته خوابیدیم با یه خونه پراز ریخت وپاش....

قــــــــصه مابه سر رسید 

کلاغه به خونش نرسید

تصاویر زیباسازی نایت اسکین


تاریخ : 14 آذر 1393 - 00:39 | توسط : نگار | بازدید : 511 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید



مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی